عشق

من چنان تاریکم که همه ستاره ها هر شب به چشمانم کوچ می کنند ، فکر می کنم 

 زنها یک چیز را خوب می دانند ، مدارا کردن ، ساختن و تحمّل کردن را  ولی من هنوز 

 عاشقم ، عاشق دریایی طوفانی که سرد و بی مهر است ،،،،   عاشق چشمهایی 

 که  همیشه  گریانند  و  قلبی که  سالهاست خاک گرفته ،،.....،، من می خواهم به  

روشنایی روزهایت ایمان پیدا کنم ، من می خواهم به باران و یاس دل خوش کنم .... 

 عشق چیزیست که  هرگز  نمی توانم  درکش کنم ... نمی دانم  بترسم  و  بگریزم  یا  

اعتماد کنم و بمانم ....؟