شهر دل ...

 

در کوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار ٬ بهار شکوفه

 از در و دیوار می بارد . آسمانش از موج٬موج نگاهت ٬آ بی ٬ آبی است و خورشید،

خورشید نورعشق بر شهر می پاشد.

در هر کوی و برزنش درخت ٬ درخت مهر تو روییده ... و جویبار جویبارامید بر پایشان

جاری است ؛

 امید آمدن تو ... ای حجت خدا ! شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو،

اما چه سود ! که ناکام است در فراق تو ... ای تک سوار غریب ....

غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراکند

و آه دل خستگان ، فضا را آکنده می کند مولای من !

 تو آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاک پایت بوسه می زنند... 

تو آنی که رودها به عشق تو در جوش و خروشند .... تو آنی که بلبلان به هوای تو

نغمه می سرایند .

 ای عزیز! دلهای منتظران ، از هجر رویت صد چاک است ، تو بیا ای مرهم زخمهای

دل خستگان ، یا مهدی ! تو بیا و سرفرازمان کن ، تو بیا تا دیگرهیچ شاعری نخواند :

 

   بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم همسایه ایم و خانه ی هم را ندیده ایم .