در کوچه های شهر دلم ، نسیم عطر دل انگیزت پیچیده است و بهار بهار شکوفه از در و دیوار می بارد . آسمانش از موج موج نگاهت ، آبی آبی است و خورشید ، خورشید نور عشق بر شهر می پاشد . در هر کوی و برزنش درخت درخت مهر تو روییده . و جویبار جویبار امید بر پایشان جاری است ؛ امید آمدن تو ...
شهر دلم آباد است از یاد تو و سرمست از نام تو ، اما چه سود ! که ناکام است در فراق تو ... غروب آدینه چه دل گیر می شود آنگاه که یاد غیبت ، غم وغربت در دلها می پراکند و آه دل خستگان ، فضا را آکنده می کند ...
تو آنی که کوههای سربر سینه ی سپهر ساییده ، بر خاک پایت بوسه می زنند . تو آنی که رودها به عشق تو در جوش و خروشند . تو آنی که بلبلان به هوای تو نغمه می سرایند .