مهر آفرینا! تو خود فرموده ای : " ادعونی استجب لکم"
و نیز فرموده ای: " و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب"
و به بیچارگان امید داده ای که: " امّن یجیب المضطر اذا دعاه؟"
و ما اکنون در تاریکستان غیبت، در دوری از خورشیدمان و در گمراهی و بدعتها و ظلالتهایمان،
مگر نه که مضطریم و تو بر دعای مضطر لبیک گو. ما- که در پهنه پادشاهی تو اسیر و عبدیم- در
چشم انداز آیه کریمه: " و اذا سألک عبادی عنی..." به سوی تو دست نیاز برداشته ایم.
مگر نه از زبان پاکان هشدار داده ای که:
" اکثروا الدعا بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم"
مهربانا! در تنگستان هوای نفس گرفتار آمده ایم؛
در ظلمستان غیبت به اسارت رفته ایم، در بیغوله زنجیرهای شهوت و خشم از حرکت
ایستاده ایم و در زندان های هواپرستی و دورویی، از تعقل دست کشیده ایم.
رحمانا! قرآن و احکام تو از یادمان رفته، تقوی و صلاح به پستی نشسته، والایی و کرامت به
لجنزار انحراف بسته است، ابلیسان آدم نما، حیوان صفت چیره و قاهر گشته و مومنان و
ملکوتیان به گوشه ای خزیده و به کاستی رفته اند.
قدسیان دراضطراب، ایمانیان در سکوت، فرشتگان در غصه و اندوه، برترین حبیب تو در حصار،
روزها نگران و شبها نالان است پس،
رحیما! کجایند خورشیدهای فروزنده؟ کجایند ماههای تابنده؟ کجایند ستارگان پرتوافکن؟ کجایند پرچمهای برافراشته دین و استوانه های دانش پوینده؟ کجایند ذخیره های خزانه عترت هدایتگر؟