...

 

به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل  

من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و 

 ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کردکسی هست درین شهر 

 هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی...

آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند 

 

 

دعا ...

دعا می کنم که هیچ گاه چشم های کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم  

و تو برایم دعا کن که ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد. 

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم 

 و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم. 

دعا می کنم که دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد 

 همیشه از حرارت عشق گرم باشد 

 و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچ گاه در دستی جز دست تو گره نزنم  

من برای تو دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچ گاه پژمرده نشود

   

بهار آمده از راه ای بهار دل ……….. بیا که بی تو دل خسته ام بهار ندارد   

در این بهارکه دیدار لاله هست دل انگیز…بیاکه غیر غم هجر،لاله زار ندارد 
دمی مرد سواره ی حجازجلوه گری کن…….که آسمان چون تو تکسوار ندارد